هنوز هم سال کهن است
هنوز هم سال کهن است
گویا همه چیز عادت شد مثل نبودن شما. گاهی میخندیم، گاهی راه میرویم، گاهی هم حتی میدویم برای سبقت گرفتن از ادمیان و در پایان، رسیدن به پوچ، ولی اصلش این است فقط به این سبب که به روی خودمان نیاوریم هیچ چیز سر جایش نیست.
ادعا میکنیم همه چیز بروفق مراد است.
ولی درنهایت هم کم می آوریم و شما را مقصر میدانیم و دنبال جواب چرایی از شما هستیم.
ولی همه چیز را خوب میدانیم خیلی خوب.
شما باید باشید.
اما مانع ظهورت هستیم
و روی خودمان هم نمی اوریم،
زیرا خوب میدانیم دلمان در گرو دنیای پوچ است و زندگی وتعاملمان با مردم را نیز طبق قانون دنیا حقیره می سنجم.
با دنیایی که نخستین قانونش ظلم و بیدادگری است
کشت و کشتار، حرص و طمع
چقدر شما تنهاید
راستش خودمانی تر بگویم ما نمی خواهیم بیایی، شاهد سخنم همان حرم خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده ایم است
چقدر دنیا تهی است
پس چرا به پوچ دل بستیم
ای دنیا نفسم را گرفتی آرزویم دیدار مولایم را در میان رنگهایت گم کردی
دگر چه می خواهی بگذار من هم لحظه ای حتی یک لحظه تنها بمانم با خدایم با عزیز دل مادرم مانند بندگان خاص خدا، شهدا
یا یک ذره فقط یک ذره شبیه مادرم بانوی دو عالم باشم شاید بتوانم حداقل لبخند بر لب سرورم باشم نه سبب اشکی در چشمش
ای کاش می شد من یا ما هم لحظه ای فقط لحظهای با شما حالمان دگرگون میشد و بهترین احوال می شد تا شاید لحظهای دنیا بدون ترس از باختن را تجربه میکردیم و قلبمان در گرو زمین اسباب زمین نبود
سال نو همان سال کهنه است
هرگاه شماامدی سال نو میشود
هنوز هم سال کهن است.
التماس دعا فرج