سنگر مناجات یا قبر توبه
حکایتی که روایت دلتنگی زائرانی است در سنگر مناجات است.
و یادآوری قبرهای که رزمندگان حفر میکردند تا ساعتها در آن قبر با خدایشان خلوت می کردند.
مثل گردان دسته 1 گلستان که در آن قبرها به کمال رسیدند و در عملیات والفجر 8 به لقا الله پیوسند.
حالا بار دیگر آن قبر آن شبها آن راز و نیاز با همان شکل و شمایل در اردوگاه شهید باکری قرار شده است.
سنگر مناجات که حالا به قول زائرین سنگر توبه نام نهاده شده است.
روایت از درد ودل دختری 22 ساله ای دارد که میگفت چادرم ، حیایم ، رویایی شیرین دخترانه ام و لبخند مادرم فاطمه زهرا (ع) را از این قبر توبه گرفته ام . دخترک با رفقایش قبر توبه یا
تلنگر را فرصتی میدانند برای شناخت خود و نیز نگاهی به گذر عمرش که چه کردم و چرا شد.
انان خود را در میان این سنگرها پیدا کردند و با خود حساب و کتاب زندگیشان را مشخص کردند.
حکایت دل دادن دل سپردن و آموختن رسم عاشقی یا اشکهای که بجای زبان سخن میگوید.
حکایت مادر داغدیده که با داغ مادران شهدا و رسم شهدا در این سنگر تسکین میابد.
قصه تک تک طالبانش اعم از خادم یا زائران را نمیدانم ولی این را میدانم لحظه ای ناب است برای اموختن رسم دل دادگی، فرصتی برای جلا دل و کمال روح حتی اگر یک لحظه باشد میارزد.
گاهی هم حکایت خادمین را بیان میکند که در این روزهای شلوغ و هیاهوی عید دل را به شهدا سپردند و که گاهی حتی برای امدن دنبال واسط میگرند از واسط اهل بیت و شهدا تا دعای مادر تا بیایند در فرصتی رسم بندگی را از شهدا یاد بگیرند.
خادمین هر روز سنگرهای مناجات را با ذکر و دعای شهادت برای یکدیگر حفر میکند قبری که حالا مشتریهایش بعد از چند ساعت زیارت لحظه ای را با خودشان و خدایشان خلوت می کنند.
تا انچه را دیدن تحلیل کند و بداند شهدا چگونه زیستن و چه شد که آسمانی شدند.